تحقیق عبرت های عاشورا

دانلود تحقیق عبرت های عاشورا

دانلود تحقیق عبرت های عاشورا
مقدمه
عبرتهای عاشورا
عبرت های عاشورا یک بحثی است مخصوص زمانی که اسلام حاکمیت داشته باشد. حداقل این است که بگوییم عمده این بحث مخصوص به این زمان است، یعنی زمان ما، و کشور ما، مال زمان ماست، عبرت بگیریم. و طرح قضیه را ما اینجوری کردیم که: چطور شد که جامعه اسلامی به محوریت پیامبر عظیم الشان، آن عشق مردم به او، آن ایمان عمیق مردم به او، آن جامعه سرتاپا حماسه و شور دینی و آن احکامی که حالا بعدا مقداری عرض خواهم کرد، همین جامعه ساخته و پرداخته، بعد از پنجاه سال کارش به آنجا رسید که همین جامعه همان مردم بعضی حتی همان کسانی که دورانهای نزدیک پیامبر را دیده بودند، جمع شدند فرزند همین پیغمبر را با فجیع ترین وضعی کشتند. انحراف، عقب گرد، برگشتن به پشت سر، از این بیشتر چه می شود؟ آیا هر جامعه اسلامی همین عاقبت را دارد؟ نه! اگر عبرت بگیرند، نه! اگر عبرت نگیرند، بله! ممکن است! مگر عبرت بگیرند. عبرت های عاشورا اینجاست. ما مردم این زمان، که به حمد ا…، به فضل پروردگار، این توفیق را پیدا کردیم که آن راه را مجددا برویم و اسم اسلام را در دنیا زنده کند ملت ایران و پرچم اسلام و قرآن را برافراشته کند در دنیا، این افتخار نصیب شما شد در زمان ما. این ملت تا امروز هم که ۲۰ سال تقریبا گذشته است قرص و محکم در این راه ایستاده است و رفته است. اما اگر دقت نکنید، اگر مواظب نباشید، اگر خودمان را آنچنان که باید و شاید در این راه نگه نداریم، ممکن است آن سرنوشت پیش بیاید. عبرت عاشورا اینجاست.
حالا ماجراهای بعد از رحلت پیغمبر. در این ۵۰ سال چه شد که جامعه اسلامی از آن حالت به این حالت برگشت؟ این اصل قضیه است که متن تاریخ را هم باید در اینجا نگاه کرد. البته بنایی که پیغمبر گذاشته بود بنایی نبود که به همین زودی ها خراب شود، لذا در اوایل بعد از رحلت پیامبر که شما نگاه می کنید همه چیز سر جای خودش است. غیر از همان مسئله وصایت بقیه چیزها هست. عدالت خوبی هست، ذکر خوبی هست، عبودیت خوبی هست، خوبه . کسی نگاه کند به ترکیب کلی جامعه اسلامی در آن سالهای اول می بیند علی الظاهر چیزی به قهقرا نرفته است . حالا گاهی یک چیزهایی البته پیش می آمد. اما ظواهر همان پایه گذاری و شالوده ریزی پیغمبر را نشان می دهد . اما باقی نمی ماند این وضع. هر چه بگذرد به تدریج به طرف ضعف و تهی شدن جامعه اسلامی پیش می رود. من حالا چند تا مثال فقط می آورم. خواص و عوام هر کدام وضعی پیدا کردند . حالا خواص شاید (مغضوب علیهم) باشند، خواصی که گمراه شدند. عوام شاید (ظالین) باشند. البته در کتابهای تاریخی پر است از مثال. جناب ابی موسی اشعری حاکم بصره بود. همین ابوموسی معروف حکمیت. مردم را تحریض کرد بر جهاد. میخواستند بروند یک جایی جهاد کنند. رفت بالای منبر و مردم را تحریض کرد به جهاد . در فضیلت جهاد گفت، در فضیلت فداکاری گفت، گفت ، گفت ، خوب خیلی از مردم اسب نداشتند که سوار بشوند و بروند. هر کسی باید سوار اسب خودش می شد می رفت برای اینکه پیاده ها هم بروند مبالغی درباره فضیلت جهاد پیاده گفت، که آقا جهاد پیاده چقدر فضیلت دارد، چقدر چنین است، چقدر چنان است، آنقدر دهانش و نفسش گرم بود در این سخن که یک عده ای که اسب هم داشتند، گفتند ما هم پیاده می رویم، اسب چیه!( فحملوا علی فرسهم) حمله کردند به اسبهایشان . راندند گفتند: برید شما اسبها ما را از ثواب زیادی محروم می کنید. ما می خواهیم پیاده بریم بجنگیم که به این ثوابها برسیم. یک عده ای آن طرف آدمهای یک خورده اهل تأمل بیشتری بودند، گفتند که صبر کنیم، حالا عجله نکنیم، ببینیم حاکمی که اینجور درباره جهاد پیاده حرف زد خودش چِجوری می آید بیرون. ببینیم آیا در عمل هم مثل قول هست یا نه ؟ بعد تصمیم می گیریم که پیاده برویم یا سواره. حالا این عین عبارت ابن اثیر است، می گوید: وقتی ابوموسی از قصرش خارج شد (اخرج فقلفوا من قصره علی اربعین بغله) چهل استر اشیاء قیمتی او بود که سوار کرد و با خودش آورد از قصر بیرون، به طرف میدان جهاد. اینهایی که پیاده شده بودند آمدند زمام اسب جناب ابی موسی را گرفتند( و قالوا احملنا علی بعض هذا الفضول) ما را هم سوار همین زیادی ها بکن! چیه اینها را داری با خودت به میدان جنگ می بری! ما داریم پیاده می ریم. ما را هم سوار کن! همانطور که به ما گفتی پیاده برویم . خودت هم یک قدری پیاده راه برو( فضرب القوم بصوته ) . شلاقش را کشید. تازیانه اش را به سر و صورت اینها زد . گفت برید بی خود حرف می زنید. متفرق شدند. البته تحمل نکردند. آمدند مدینه پیش جناب عثمان شکایت کردند. او هم ابوموسی را برداشت. اما ابوموسی یکی از اصحاب پیغمبر است، یکی از خواص است، یکی از بزرگان است، این وضع اوست. مثال دیگر، سعد ابن ابی وقاص حاکم بصره شد. از بیت المال قرض کرد. چون بیت المال آن وقت در دست حاکم نبود. یک نفر را می گذاشتند برای حکومت ، اداره امور مردم، یکی را می گذاشتند رئیس دارایی، که او مستقیم به خود خلیفه جواب می داد. در کوفه حاکم سعد بن ابی وقاص بود، رئیس بیت المال عبدا.. بن مسعود بود که از صحابه خیلی بزرگ و عالی مقام بود. از بیت المال مقداری قرض کرد. حالا چند هزار دینار نمی دونم. بعد هم ادا نکرد. نداد. عبدا… ابن مسعود آمد مطالبه کرد. گفت آقا پول بیت المال را بده! گفتش که ندارم! نمی شه! فلان…!

و…………


فرمت فایل: WORD

تعداد صفحات: 6

پس از ثبت دکمه خرید و تکمیل فرم خرید به درگاه بانکی متصل خواهید شد که پس از پرداخت موفق بانکی و بازگشت به همین صفحه می توانید فایل مورد نظر خورد را دانلود کنید. در ضمن لینک فایل خریداری شده به ایمیل شما نیز ارسال خواهد شد. لینک دانلود فایل به مدت 48 ساعت فعال خواهد بود.


مطالب مرتبط